احساس ناامنی و درمان آن | امروزه اغلب افراد بر این باورند که نسل جدید، نسلی خودخواه هستند. هم چنین این افراد درباره تاثیرات فضای مجازی بر نسل جدید نیز این گونه می گویند که این فضای مجازی و تکنولوژی است که موجب می شود این نسل احساس بزرگ یا خوب بودن داشته باشند. اما نکته جالب این جاست که اغلب این افراد این نسل، خود را فرد خاصی نمی بینند و این گونه می پندارند که هیچ موهبت خاصی ندارند. در واقع امروزه یک نوع احساس آشفته کننده ی مخفی در درون همه ما قرار دارد که تصویری که باعث می شود تا تصویری از خودمان را برایمان شکل دهد و حرکات و رفتار ما را تحت تاثیر خودش قرار دهد که به این احساس و تصویر احساس ناامنی می گویند.
بسیاری از ما پس از برخورد با افراد خودخواه این طور فکر می کنیم که آن ها افرادی با اعتماد به نفس بسیار زیاد و قوی هستند اما جالب است بدانید که در اکثر موارد این طور نیست. اگر این امکان وجود داشت که در ذهن افراد نفوذ کنیم، به راحتی می توانستیم بفهمیم که حتی افراد خودخواه نیز موج های پیوسته ای از ناامنی را در خود احساس می کنند. طبق تحقیقات اخیر که توسط دانشمندان انجام شده است، 60 درصد از زنان افکار خود انتقادی و خود آزارانه را در مغز خود پرورش می دهند.
هنگامی که فردی به وسیله افکارش به خود حمله می کند از افکاری استفاده می کند که نسبت به افراد دیگر و اطرافیانش متفاوت است. در حقیقت این افکار به هیچ عنوان مثبت نیستند و یا تاثیر مثبتی ندارند، بلکه برعکس این طرز فکر احساسی منفی و غریبانه را ظاهر می کند؛ حال ممکن است که عزت نفس ما بالا یا پایین باشد.
متاسفانه نکته ای بسیار مهم وجود دارد که نسل جدید، نسلی است که خودشان را با دیگران مقایسه می کنند، تطابق می دهند و در نهایت به شکلی دقیق و موشکافانه به قضاوت خودشان می پردازند. با دانستن این مسئله که منبع و سرچشمه ی این احساس ناامنی کجا قرار دارد، می توان فهمید که چرا این گونه ضعیف شده و یا این نقطه نظر از کجا آمده و روی کارهای ما تاثیر می گذارد، همچنین خود و صدای منتقد درونمان را که زندگی را برایمان محدود کرده، به چالش بکشیم.
احساس ناامنی چیست؟
بسیاری از افراد به اشتباه بر این باورند که احساس عدم امنیت، یک ضعف شخصیتی است و ریشه ی روان شناختی دارد؛ در صورتی که این طور نیست. در حقیقت احساس عدم امنیت یا ناامنی یک معضل اجتماعی است. برای درک بهتر این موضوع به مثال زیر توجه نمایید.
الکس و مارک، دو کارمند نمونه با سوابق عالی و چشم انداز حرفه ای روشن بودند که بعد از مشاجره ای طولانی، هر دو از شدت خستگی روی صندلی هایشان نشستند. این دو می دانستند که چیزی اشتباه پیش می رود. مدیران آن ها، همکاران و دوستانشان، دقیقا به اندازه خودشان از این مشاجره متعجب بودند. چرا و چگونه، دو کارمند بسیار مستعد و نمونه ، بدون هیچ دلیل آشکاری، تمام انرژی خود را در بحث های به ظاهر بی اهمیت هدر می دهند؟
پاسخ این سوال بسیار ساده است، احساس ناامنی در محیط کار. ترس از آن که ما آن قدر باهوش، ماهر و با صلاحیت نباشیم که دیگران انتظار دارند. ترس از این که به اندازه ی کافی خوب نباشیم، یا از توانایی های کافی برخوردار نباشیم. افکاری که ایده ها، تجربه ها و حتی احساسات ما را زیر سوال می برند، ترس همیشگی از قضاوت شدن.
در واقع احساس عدم امنیت موجب می شود افراد بیش ازحد به فاکتورهای خارجی مانند تحسین، تشویق و ترفیع گرفتن وابسته باشند. اما جالب این جاست حتی پس از رسیدن به این اهداف نیز افراد تنها مدت کوتاهی موفقیت را احساس می کنند. خیلی زود دوباره به فکر فرو می روند؛ نگران میشوند و اعتماد به نفس خود را از دست می دهند.
چرا افراد احساس ناامنی دارند؟ چه چیزی موجب بروز این حس می شود؟
در ابتدای مطلب از واژه صدای منتقد درون استفاده کردیم، ممکن است برایتان سوال پیش بیاید که این صدا چیست و از کجا سرچشمه می گیرد؟ درون ما دیالوگ هایی وجود دارند با نام “صدای منتقد درون” . دستیار نویسنده کتاب “صدای منتقد درونتان را تسخیر کنید” ، دکتر لیزا فایرستون در این باره می گوید: «صدای منتقد درون ما از یک تجربه دردآور گذشته در زندگی شکل می گیرد، بدین شکل که ممکن است این واقعه ی دردناک را تجربه کرده باشیم و یا شاهد چنین چیزی برای اطرافیان خود بوده باشیم. به همین ترتیب در اثنای رشد و بزرگ شدن، به طور ناخودآگاه این الگو از افکار خود تخریب را در خودمان پرورش می دهیم و به دیگران نیز منتقل میکنیم.»
حال به این موضوع می پردازیم که چه اتفاقات و رفتارهایی موجب می شوند که این صدای درونی درون ما شکل بگیرد؟ یکی از عواملی که می تواند ریشه مشکلات افراد در بزرگسالی باشد، تجربیات آزاردهنده ای است که افراد زمان کودکی خود داشته اند.
تصور کنید که پدر یا مادر بر سر فرزند خود فریاد بزند و بگوید: «تو به شدت وابسته به دیگرانی! چرا نمی توانی به تنهایی یک کار را انجام دهی؟» حال به افکار خود تخریبانه ای مانند: در امر تربیت افتضاح هستم و افکار این چنینی که خود پدر یا مادر برای خودش دارد، توجه نمایید. این نوع از حرکات، رفتارها و افکار لازم نیست که برای کودک به زبان بیایند.
گاهی اوقات عدم حضور والدین برای کودکان خود می تواند احساس ناامنی را به او القا کند و همچنین او را به این باور برساند که یک مشکلی اساسی و بنیادی دارد. در حقیقت کودکان برای داشتن احساس امنیت نیاز دارند آن کسی که هستند، دیده شوند. بسیاری از مشکلاتی که بر مبنای احساس ناامنی هستند به همین دلیل می باشند، یعنی ارتباط ما با یکدیگر مشکل دارد.
محفوظ بودن، دیده شدن، آرامش و امنیت، چهار احساس در راه صحیح ارتباط با کودک می باشند. حال ممکن است یک کودک مورد شماتت و یا ستایش قرار بگیرد، اما احساسی که در آنها جریان پیدا نمی کند، احساس دیده شدن برای کسی است که واقعا هستند. به همین دلیل است که آنها احساس ناامنی می کنند و توانایی های واقعی خود را از دست می دهند.
والدین می بایست در رفتار خود تجدید نظر کنند. آن ها می بایست به خود و فرزندانشان دیدی واقع گرایانه داشته باشند. والدین باید با کودکان خود همراه با احساس پذیرش و همدردی رفتار کنند.
بهترین راهی که پدر یا مادر می تواند از طریق آن فرزندش را حمایت کند این است که چیزی را درون فرزند خود پیدا کند که برای فرزندش خاص و بی همتاست، چیزی که آن ها را سر ذوق آورده و موجب شود برای دست آوردهای بیشتر در آن تلاش کنند. والدین باید به این مومضوع مهم توجه داشته باشند که این فعالیت خاص باید با ذوق و علایق فرزند مطابقت داشته باشد، نه با علایق خودشان. هاوارد ثورمن، نویسنده و مدافع حقوق اجتماعی معروف، در این باره می گوید: «نپرس که جهان به چه چیزی نیاز دارد. بپرس که چه چیزی باعث می شود تو احساس سرزندگی کنی، و مستقیما به سراغش برو. چون چیزی که جهان نیاز دارد، انسان های سرزنده است.»
هنگامی که کودکان به دنبال فعالیتی هستند که به آن ها احساس سرزندگی بدهد، والدین نیز باید از آن ها حمایت کنند و به آن ها بیاموزند که خیلی هم بر روی نتیجه تمرکز نکنند، مهم خود عمل و تلاش آن هاست. برای درک بیشتر این موضوع به تفاوت این دو جمله توجه کنید، “چه تصویر قشنگی. تو بهترین هنرمندی هستی که تا به حال دیده ام” و “از نوع استفاده ی رنگ ها در این عکس خیلی خوشم آمد. بسیار عالی است که این حجم از تلاش را برای این تصویر به کار بردی. چه چیزی ایده ی این تصویر را به تو داد؟” این تمرین سبب می شود که کودک احساس کند ارزشمند است.
احساس ناامنی و تاثیرات آن
تا به این جا متوجه شدید که عوامل بسیاری وجود دارند که صدای منتقد درون ما را شکل می دهند، از رفتار ها و حالات منفی که در طول روز به سمت ما روانه می شود گرفته تا رفتارها و افکار مخربی که والدین ما نسبت به خودشان و ما داشته اند. در واقع ما در طول بزرگ شدن این افکار را در خودمان نهادینه می کنیم. این افکار و باور ها به گونه ای هستند که تا وقتی که زنده هستیم همراه ما می مانند. براساس تحقیقات انجام شده توسط دکتر رابرت و لیزا فایرستون، عباراتی وجود دارند متعارف ترین افکار خود تخریبانه ای هستند که مردم در طول روز با آن مواجه می شوند:
- تو واقعا احمق هستی.
- تو هیچ جذابیت ظاهریی نداری.
- تو مثل بقیۀ مردم نیستی.
- تو یک بازنده هستی.
- تو حق داشتن هیچ چیزی را نداری.
- هیچ کس تو را دوست نخواهد داشت.
- تو چاق هستی.
- تو هرگز قادر به دوست یابی نخواهی بود.
- تو هرگز به هیچ دست آوردی نخواهی رسید.
در حقیقت این گونه صداها مانند یک مربی خصومت گر و توهین آمیز هستند که به هر میزان که افراد به اهدافشان نزدیک تر می شوند، صدای آن ها نیز بلندتر می شوند. اکثرِ اوقات، ما حتی پیش از آن که متوجه چنین افکاری شویم به آنها واکنش نشان می دهیم. فقط تصور کنید که اگر ما اکو و صدای هیچ کدام از این افکار را نمی شنیدیم، روزمان چطور می شد؟
چگونه می توان با احساس ناامنی برخورد کرد؟
هنگامی که نسبت به منبع، سرچشمه و پایه و اساس احساس ناامنی شناخت و حس بهتری پیدا کردید، حال وقتش است که آن را به چالش بکشید. شما می توانید با ایجاد مزاحمت و توقف در صدای منتقد درونتان شروع کنید. صدا درمانی یک روش وابسته به آگاهی رفتاری و بسیار موثر است که توسط دکتر فایرستون ایجاد و پرورش داده شده است که به مردم کمک کند از پس صدای منتقد درونشان بربیایند. پنج گام مهم در این روش وجود دارد که در ادامه به توضیح آن ها می پردازیم:
- گام اول
مرحله اول در این نوع از درمان، شبیه سازی صدای منتقد درون در قالب یک فرد دوم شخص می باشد. حتی شما می توانید این افکار را بر روی کاغذ بنویسید، اما نکته حائز اهمیت این است که به جای این که بنویسید: “من خیلی احمق هستم. چه مشکلی دارم؟ من هرگز موفق نمی شوم.” باید بنویسید: “تو خیلی احمق هستی. تو هرگز موفق نمی شوی.” این پروسه می تواند احساسات شما را به شدت برانگیخته کند، از آن جایی که گفتن این حرف ها و به زبان آوردن این افکار می توانند دوباره احساسات قدیمی شما را زنده کنند. - گام دوم
در گام دوم شما می بایست تفکر راجع به درونیات خود و واکنش هایی که در برابر این افکار خودتخریبانه دارید را آغاز نمایید. آیا این افکار خودتخریبانه شما را به یاد شخص یا چیزِ خاصی در گذشته می اندازند؟ جالب است بدانید که پرده برداری از رابطه میان این افکار و اشخاص و اتفاقات گذشته می تواند به شما کمک شایانی بکند. این کار به شما اجازه می دهد کمی احساس دلسوزی و همدردی با خود داشته و این نوع رفتار و افکار را به عنوان یک فرد سالم پس بزنید. - گام سوم
اغلب افرادی که این مراحل پنجگانه را پشت سر می گذارند، با گام سوم مشکل اساسی دارند. چرا که در این گام می بایست برخاسته و در برابر باورها و ناامنی های طولانی مدت بایستید. شما باید به صدای منتقد درونی خود پاسخ دهید و خود واقعیتان را به نمایش بگذارید. شما حتی می توانید دلایلی واقع گرایانه و منطقی را برای کسی که هستید یادداشت کنید . به حملات انتقادی خود آن طور پاسخ دهید که اگر یک دوست جای شما بود و چنین افکاری راجع به خودش داد، با مهربانی و همدردی با او رفتار می کردید. - گام چهارم
شما در در این مرحله از صدا درمانی باید ارتباطی میان صدای منتقد درونی خود، حرف هایش و رفتارهای اکنون خودتان ایجاد کنید. این که چگونه آن ها بر روی کار و حرفه شما تاثیر می گذارند؟ روی روابط عاشقانه تان چطور؟ اگر پدر یا مادر هستید، چه نظری راجع به این تاثیرات بر رو خودتان دارید؟ آیا این افکار شما را تحلیل می برند؟ چه چیزهایی سبب می شود تا این ناامنی ها به وجود بیایند؟ این احساس ناامنی در چه زمینه هایی بیشتر تاثیر می گذارند؟ این ها سوالاتی است که باید در این گام به آن ها پاسخ بدهید. - گام پنجم
مرحله نهایی یا گام پنجم این است که برای تغییر رفتارهای خود طرح ریزی کنید. اگر ناامنی شما را از درخواست دوستی با یک نفر یا ترفیع گرفتن دور نگه می دارد، شما باید به هر روشی که می شود آن کار را انجام دهید. اگر خودتان را درگیر افکار خود تنفری میکنید، پس در نهایت کارتان به افکار خودتخریبانه می رسد و وقت آن است که با جلوگیری از ایجاد و رشد این رفتارها و افکار، خود واقعیتان را آزاد کنید.